
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۰۱
۱
چه خوش بادیست باد نوبهاری
مگر کز زلف آن سیمین نگاری
۲
که جانم تازه گشت از بوی زلفش
دماغم پر شد از مشک تتاری
۳
سهی سروا بگستر سایه بر من
که از پس دوستانم یادگاری
۴
میازار و به لطفم نیک بنواز
که هستم من غریبی رهگذاری
۵
نمی دانم مگر ای مردم چشم
بر آب دیده من آبیاری
۶
نه شرط دوستان باشد که ما را
به کام دشمنان وا می گذاری
۷
ز یادت نیستم غافل زمانی
چرا یادم به خاطر در نیاری
۸
برآوردی دمار از روزگارم
به ساق و ساعد و دست نگاری
۹
حقیقت شد مرا ای نور دیده
که پروای جهان داری نداری
تصاویر و صوت

نظرات