
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۰۹
۱
چه شود گر فکند بر من مسکین نظری
یا بپرسد ز دل سوخته خرمن خبری
۲
روز من تیره شد از جور فراقت صنما
شب هجر تو همانا که ندارد سحری
۳
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ورنه بسیار بجویی و نیابی اثری
۴
به قیامت ز لحد نعره زنان برخیزم
چو سر خاک من ای دوست گذاری گذری
۵
گر به جان من بی دل دگری هست تو را
من بیچاره به جای تو ندارم دگری
۶
جان ز من خواسته بودی صنما شرمت باد
چون فرستم بر جانانه چنین مختصری
۷
به جهان ماه ندیدم که نهادست کلاه
سرو هرگز نشنیدم که ببندد کمری
۸
قدمی بر سر بیمار نه ای جان و جهان
تا به هر گام به پای تو فشانیم سری
تصاویر و صوت

نظرات