
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۱۸
۱
وقت آنست که بر ما نظری اندازی
بیش از اینم به سر بوته ی غم نگدازی
۲
تو چو خورشید جهانی و منم ذرّه صفت
چه شود گر نظر مهر به ما اندازی
۳
تو کریمی و رحیمی و من از خاکم و خشت
خاک را از کرمت حور وشی می سازی
۴
ای دل غمزده تا کی به هواداری دوست
جان ببازی به سر کویش و در پروازی
۵
عشق بازی نه به بازیست هوائیست بلند
تو که گنجشک ضعیفی نکنی شهبازی
۶
دل سرگشته به من گفت که یک لحظه خموش
گر کنی با من درویش دمی دمسازی
۷
آنچه گویم ز من خسته هجران بشنو
چون به وصلش برسی جان و جهان در بازی
تصاویر و صوت

نظرات