جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۳۴

۱

ای نور هر دو دیده جفا را نهایتست

ما را فراق روی تو دانی کفایتست

۲

خسرو تویی حقیقت و شیرین منم یقین

ورنه ز گفت و گوی نظامی حکایتست

۳

زین بیشتر عنان محبّت ز ما متاب

جانا مرا به لطف تو چشم عنایتست

۴

بنواز بنده ای که ندارد بجز تو کس

ناچار بنده را ز تو چشم رعایتست

۵

یک لحظه خاطرم ز تو خالی نمی شود

آری به یمن دولت تو آن هدایتست

۶

سروش چگونه خوانم و طوبی و نارون

گویی ز باغ خلد قد دوست رایتست

۷

شرح جفا و جور بگویم به صد زبان

از ما ملال خاطر جانان به غایتست

۸

گر جان و ور جهان شده بنواز خاطرم

تا خود چرا ز ما بت ما را شکایتست

تصاویر و صوت

نظرات