جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۳۵۲

۱

دل بدادم به تو ای دوست من از نادانی

تا کشیدم ز غمت این همه سرگردانی

۲

چند طومار صفت پیچ به پیچم بدهی

چند همچون قلمم راست به سرگردانی

۳

قلم از شرح جمال تو به عجز آمده است

زآنکه هر وصف که گوید تو دو صد چندانی

۴

گرچه عشّاق رخت هست فراوان لیکن

کس نبودست به روی تو بدین حیرانی

۵

در دلم هست بسی درد و طبیبان گویند

هر که را هست چنین درد توأش درمانی

۶

بی تکلّف همه در نقش رخت حیرانند

نقش بندان جهان ای بت چین تا دانی

۷

نقش رویت به خیالم همه شب می گذرد

گوید از دیده مرو زآنکه بدو درمانی

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۹۹

نظرات