
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۵۶
۱
تو راست بر مه تابنده از شکر دهنی
قدی چو سرو روان سرو را ز گل بدنی
۲
سزد که سرو خرامان ز پای بنشیند
به ناز اگر بخرامی به گوشهٔ چمنی
۳
به تنگنای دهانت سخن نمی گنجد
در آن دهن که تو داری که را رسد سخنی
۴
میان مجمع خوبان نگاه می کردم
تو آفتابی و خوبان ز انجم انجمنی
۵
به حکم حبّ وطن ای دل غریب ضعیف
ز کوی عشق تو خوشتر نباشدش وطنی
۶
ز شوق بر در عشّاق در فراق رخت
هزار جامه قبا شد چه جای پیرهنی
۷
من و هزار چو من طالب وصال تواند
ز درد عشق تو هریک فتاده در محنی
۸
هزار حیلت و دستان و مگر و فن دانم
نمی رسم به وصالت به هیچ مکر و فنی
۹
تو پادشاه جهانی و من گدای درت
به وصل همچو تویی خود کجا رسد چو منی
تصاویر و صوت

نظرات