جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۳۶۰

۱

دلی که نیست به درد فراقت ارزانی

روا مدار کز آن پس خورد پشیمانی

۲

من شکسته جفای تو نیک می دانم

ولی تو مهر و وفای مرا نمی دانی

۳

مراست درد دلی ای نگار در غم تو

اگر تو نیک بدانی در آن فرو مانی

۴

نکرد هیچ طبیبم دوا به غیر وصال

بیا که درد دلم را بتا تو درمانی

۵

درون سینه تنگم نشسته ای چون جان

مده ز دست خدا را تو بنده جانی

۶

اگرچه وصل تو مشکل دهد مراد دلم

به جان تو که برت جان دهم به آسانی

۷

تو پادشاه جهانی بده به جان فرمان

ز دوست حکم و ازین بنده بنده فرمانی

۸

ببرد دل ز من خسته و ندادم کام

چنین بود صنما عادت مسلمانی

۹

مکن ستم به من از حد برون که از ناگاه

بگیرد آه دلم دامن تو تا دانی

۱۰

اگرچه هست تو را مشتری بسی به جهان

گرت به جان و جهانی خرم که ارزانی

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۵۰۲

نظرات