جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۳۶۲

۱

ای جان و زندگانی عمری و شادمانی

بر حال ما نظر کن کز لطف می توانی

۲

من سخت ناتوانم جز تو کسی ندارم

از پیش خود مرانم هرچه کنی توانی

۳

من در غم تو زارم وز خود خبر ندارم

لطفی بود به کارم گر از غمم رهانی

۴

عشق تو آشکارا شد چون کنم نگارا

آخر تفقدی کن ای جان ما نهانی

۵

از سوز ما و زاری آخر خبر نداری

تا کی کشم جفایت تا کی وفا ندانی

۶

دانم ترا فراغت از حال زار ما هست

گر در دلت نیایم هم پرسشی توانی

۷

عمریست تا دل من در کار عشق خون شد

بی دوست سیر گشتم از عمر و زندگانی

۸

نرگس میان بستان مخمور بود باری

کز چشم شوخت [آموخت] سستی و ناتوانی

۹

تلخست کام عیشم زهرست بی تو نوشم

جز وصل تو چه باشد مقصود این جهانی

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۵۰۳

نظرات