
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۸۵
۱
گر صد هزار ازین غم و دردم رسد به روی
دانی که از در تو نگردم به گفت و گوی
۲
پشتم به هرکه عالم و رویم به روی تست
آیا بود که باز نشینیم روبه روی
۳
ای باد اگر به جانب آن ماه بگذری
از مهر من به حضرت او ذرّه ای بگوی
۴
گر آنچه در فراق تو بر ما همی رود
وآنگه ز دست جور رقیبان تندخوی
۵
گر بخت یاریی دهدم در شب وصال
تا روز شرح هجر توان گفت مو به موی
۶
تا جان به تن بود سر ما آستان دوست
تا پای طاقتست بپویم به جست و جوی
۷
با مدّعی بگوی که ناموس و نام و ننگ
بر باد عشق رفت تو بیهوده بس مگوی
۸
بر دیده جهان گذر ای سرو نازنین
کز رهگذار بست برو بس ز اشک جوی
۹
بر عرصه فراق ز چوگان روزگار
من خسته دل شکسته و سرگشته ام چو گوی
تصاویر و صوت

نظرات