
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۸۹
۱
ماهیست نشسته به سر مسند شاهی
می نازد و پیداست از او فرّ الهی
۲
از ملک جهان کام دلت جمله روا باد
در دامن مقصود تو باد آنچه تو خواهی
۳
پشتم به تو گرمست و دلم با غم تو خوش
زان روی که ما را به جهان پشت و پناهی
۴
تشبیه بنفشه به سر زلف تو کردم
باری خجلم نیک از آن روی سیاهی
۵
گر زآنکه ز من سرّ غم عشق بپرسند
من مردمک دیده بدارم به گواهی
۶
بر خاک مذلّت تو بنه گردن طاعت
وز درگه او سر مکش ار بنده راهی
۷
ای حاصل عمرم ز تو جز خون جگر نه
وی شوق دلم بر رخ تو نامتناهی
تصاویر و صوت

نظرات