جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۳۹

۱

دو دیده تا که دلم دیده در جمال تو بست

ببست در تو دل و از غم جهان وارست

۲

به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود

به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست

۳

به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت

به تیر غمزه غمّاز جان ما را خست

۴

اگرچه خاسته ای از سر وفا چه کنم

دل حزین به سر کویت ای صنم بنشست

۵

بگو عزیز من آخر کنون چه چاره کنم

چو دل ز دست برون رفت همچو تیر از شست

۶

ز راه دیده خیال رخ نگارم دوش

درآمد از درم و راه خواب بر ما بست

۷

ز پا فکند مرا تیغ هجرش و نگرفت

ز روی لطف و بزرگی شبی نگارم دست

۸

به شام زلف سیاهت قسم تو خود دانی

که مست لعل تو گشتم ز بامداد الست

۹

چو نرگس تو بدیدم چه جای هشیاریست

بیا که جان جهان شد ز چشم‌های تو مست

تصاویر و صوت

نظرات