
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۹۹
۱
بیا جانا که دردم را دوایی
ز جان مشتاقتم آخر کجایی
۲
نمی بینم جهان را بی جمالت
تو می دانی که نور چشم مایی
۳
ندارم بی تو یک دم صبر و آرام
بگو تا کی کنی از ما جدایی
۴
تو جان رفته ای از بر خدا را
نه وقت آمد که بازم با تن آیی
۵
اگر یک شب درآیی از درم شاد
بود در شأن من لطف خدایی
۶
نیامد وقت آن جانا که از لطف
عنان دوستی سویم گرایی
۷
چرا بیگانه وش گشتی به یکبار
که برچیدی بساط آشنایی
۸
نکردی رحمتی بر حال زارم
نگارا پیشه کردی بی وفایی
۹
تو سلطان جهانی من گدایت
کنم از جانب وصلت گدایی
تصاویر و صوت

نظرات