
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۴۰۵
۱
بربود از من دل دل ربائی
جز وصل او نیست دل را دوایی
۲
درد دل من از جور یارست
سر بکند هم روزی ز جایی
۳
دیدم رخش را دانم که روزی
از دیده آید بر من بلایی
۴
تشبیه کردم گل را به رویش
دیدم ندارد چندان بقایی
۵
کشتی نگارا بیچارگان را
واجب نباشد بی خون بهایی
۶
ای دل بیا تا با هم بگوییم
درد دل خود از بی وفایی
۷
تو پادشاهی لیکن نباشد
اندر جهانت چون من گدایی
تصاویر و صوت

نظرات