
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۴۱۱
۱
جفا تا کی کنی بر ما نگویی
به خون دیده رویم چند شویی
۲
به جان آمد دل من از جفایت
مکن زین بیش با ما تندخویی
۳
مکن زین بیش خواری بر عزیزان
که در عالم نماند جز نکویی
۴
چو جان و دل بدادم در غم تو
بگو تا از من مسکین چه جویی
۵
دلا بنشین و کنج عافیت گیر
به کوی بی وفایان چند پویی
۶
ندارد با من او یاری ندارد
جهان با درد بی درمان چه گویی
۷
بجز صبرت نباشد هیچ تدبیر
که با درد و غمش سنگ و سبویی
۸
چو رفتت آبرو در عشق بازی
مکن با طبع و خویش سخت رویی
۹
به جان تو که بوی مهرت آید
اگر یک روز خاک ما ببویی
تصاویر و صوت

نظرات