جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۴۷

۱

بدار ای نازنین یار از جفا دست

که بر وصلت نمی باشد مرا دست

۲

طبیب من به حالم رحمتی کن

که در دردت ندارم بر دوا دست

۳

منم افتاده ی عشقت ولیکن

ندارم در فراقت مومیا دست

۴

به آب جور و صابون ستمها

یقین دانم بشست او از وفا دست

۵

مراد من ز جانان وصل باشد

نباشد بر مرادم گوییا دست

۶

مکن بر عمر چندان اعتمادی

نداد اندر جهان کس را بقا دست

۷

زکوة حسن را فرمان دمی کن

چو دارد بر سر راهت گدا دست

۸

مسلمانان مرا از خاک کویت

چه چاره چون ندادم توتیا دست

۹

جهان بیگانه گشت از خویش آن روز

که زد بر دامن آن آشنا دست

تصاویر و صوت

نظرات