جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۵۶

۱

تا مرا دیده ز دیدار تو مهجور شده‌ست

بی تکلف دلم از درد تو مهجور شده‌ست

۲

تا برفتی ز برم ای بت بگزیدهٔ من

صبر و آرام و قرار از دل ما دور شده‌ست

۳

دل برفت از بر من تا تو برفتی ز برم

وین زمان هم نفس آن مه منظور شده‌ست

۴

نرگس شوخ ورا بین که چو شورانگیزست

مست بوده‌ست و ببین باز چه مخمور شده‌ست

۵

شمع و کاشانهٔ جانی و جهانی دانم

بی فروغ رخ زیبای تو بی نور شده‌ست

۶

تا به من خیل خیال تو مظفّر گشته‌ست

لشکر عشق تو بر دل همه منصور شده‌ست

۷

شهد شیرین لب او که دوای دل ماست

نیک بنگر که ز آمد شد زنبور شده‌ست

۸

شاهباز دل سرگشته که گردد به جهان

باز پیش غم عشق تو چو عصفور شده‌ست

۹

وصف رخسار ترا من نتوانم گفتن

نازنینا به جهان حسن تو منشور شده‌ست

تصاویر و صوت

نظرات