
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۵۷
۱
تو را گیسو نگارا چون کمندست
مرا دل در سر زلفت به بندست
۲
تو را چشمان چو نرگس پر خمارست
لب لعل تو شیرین تر ز قندست
۳
تو را قدّیست همچون سرو آزاد
بر او میل دل ما بین که چندست
۴
به روی آتشین تو نگارا
دل و جان جهان بر وی سپندست
۵
بجز جانی ندارم در غم تو
ز لعلت بوسه ای ای جان به چندست
۶
حیات جاودان خواهم به وصلت
چو بالای توأم همّت بلندست
۷
بلای جان ما آن زلف و خالست
که ما را در چنین دامی فکندست
نظرات