جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۶۱

۱

سهی سرو مرا بالابلندست

رخش چون آتش و لبها چو قندست

۲

رخش چون آتش است و لب پر از قند

بر آن آتش دل و جانها سپندست

۳

در آن زلفین پیچاپیچ یارم

دل مسکین چو مرغی پای بندست

۴

خم طاق دو ابرویش کمانست

سر زلفین پر چینش کمندست

۵

تنم از بار عشقش زار گشته

دلم از درد هجرش مستمندست

۶

چه پرسی حالم از دوران غدّار

جفا بر من فزون از چون و چندست

۷

جهان از آرزوی روی جانان

جهانی را ز پیش دل فکندست

تصاویر و صوت

نظرات