جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۶۳

۱

عیدیست مبارک که کس آن عید ندیدست

وز باد صبا هیچ کس آن بو نشنیدست

۲

در گوش دل آمد سحر از هاتف غیبم

کین عید به بخت شه شه زاده سعیدست

۳

ایام خزانست ولیک از نظر لطف

در باغ سعادات همه سبزه دمیدست

۴

از گلبن امید برآمد گل دولت

ورنه به چنین فصل گل از باغ که چیدست

۵

جویان هلال شب عیدند خلایق

خورشید درخشنده در این عید رسیدست

۶

در عید صیامت طرب و خرمی اولیست

زیرا که قدوم شه شه زاده دو عیدست

۷

آهوی تتاری که در او نافه چینست

بویی مگر از گلشن لطف تو شنیدست

۸

تا سرو روان، قدّ تو را دید به بستان

از شرم چنان قامت رعنات خمیدست

۹

زان روز که محروم ز الطاف عمیمم

خونم ز دل و دیده ی غمدیده چکیدست

۱۰

از جان چو دعاگوی و ثناخوان به جهانم

از عین عنایت ز چه رو بنده بعیدست

تصاویر و صوت

نظرات