جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۶۷

۱

چو زلف تو جهان بس بی قرارست

نپنداری که با کس پایدارست

۲

دو زلف سرکش رعنات با ما

چرا آشفته همچون روزگارست

۳

نیفتادست در دست کسی شاد

نگاری چون تو تا دست و نگارست

۴

نیایم در شمار ای دوست زان روی

که عاشق در جهانت بی شمارست

۵

ز نرگسهای سرمستت نگارا

هنوز اندر سرت گویی خمارست

۶

بهار آمد ز بلبل بشنو این صوت

که این موسم هوای سازگارست

۷

جهان خرّم شد از باد بهاری

که گویی خُرّمی اندر بهارست

تصاویر و صوت

نظرات