جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۷۶

۱

بستان و ماهتاب و لب آب بس خوشست

بر بانگ بلبلان، سحری خواب بس خوشست

۲

خون دلم چو چشم دلارام پر ز جوش

از لعل دوست شربت عنّاب بس خوشست

۳

در تاب رفت زلف تو از آتش رخت

وآن زلف دلفریب تو پرتاب بس خوشست

۴

از روشنی روی تو مهتاب خون گرفت

در ظلمت دو زلف تو مهتاب بس خوشست

۵

کج کرده ای کمان دو ابرو به تاب من

پیوسته ابروان تو در تاب بس خوشست

۶

آن را که قبله روی چو خورشید خاورست

طاق دو ابروانش به محراب بس خوشست

۷

لعل تو گفت کام جهان می دهم شبی

گر گوید او سخن هم ازین باب بس خوشست

تصاویر و صوت

نظرات