
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۷۸
۱
نازنینا به غم عشق تو مردن چه خوشست
جان به بوی سر زلف تو سپردن چه خوشست
۲
گرچه داری ز من خسته فراغت لیکن
غم امّید شب وصل تو خوردن چه خوشست
۳
در صبوحی که ز می مست بود نرگس او
زان دهان چو شکر بوسه ربودن چه خوشست
۴
گرچه شیرین دهنی تلخ ز تو نوش کنم
کز لب لعل تو دشنام شنیدن چه خوشست
۵
ای دلارام میان چمن و ناله ی چنگ
درد صبح گل وصل تو چیدن چه خوشست
۶
گرچه از پای درآمد دل من در طلبت
در جهان از پی وصل تو دویدن چه خوشست
۷
گر بدانی تو که دلال غم عشّاقی
که به بازار غمش غصّه خریدن چه خوشست
نظرات