
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۸۲
۱
صبا با یار ما گو کایت چه ننگست
چرا بی موجبی با ما به جنگست
۲
ببردی نام و ننگم ای دل و دین
دل ما را چه جای نام و ننگست
۳
به خاک ره نشستم و آن عجب نیست
چو ما را پیش تو این آب و رنگست
۴
چرا باری ز وصلت ای دلارام
چو میم آن دهن روزیم تنگست
۵
بُدم آهوی وحشی گشتمش رام
چه چاره چون که خویش چون پلنگست
۶
مرا چون آبگینه دل پر از مهر
تو را دل خود چرا پولاد و سنگست
۷
مسلمانان مرا بر دل بدانید
بسی بار جهان زان شوخ و شنگست
۸
مرا دل یک بود دلدار یک بس
چرا آن نازنین با ما دورنگست
۹
چو عودم بر سر آتش نهادی
مرا باد از هوا داری به چنگست
نظرات
عارف