جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۸۹

۱

پیش رخسار چو خورشید تو مردن سهلست

جان شیرین به لب دوست سپردن سهلست

۲

دل ببردی ز من خسته و دادی بر باد

دل درویش نگه دار که بردن سهلست

۳

دل ما را ز سر کوی فنا ای دل و دین

به یکی بوسه ز لب باز خریدن سهلست

۴

غمزه اش با من مسکین به اشارت می گفت

پیش من از تو خور و خواب ربودن سهلست

۵

ترک جان و سر و مال ارچه که مشکل کارست

ترک آن جمله به دیدار تو کردن سهلست

۶

گر امیدی به شب وصل تو بودی ما را

خون دل در غم هجران تو خوردن سهلست

۷

چون به یک پیک نظر از تو جهانی چاکر

عاشقی را رخ گلرنگ نمودن سهلست

تصاویر و صوت

نظرات