جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۹۹

۱

ای یار دلم را غم تو یار قدیمست

مهر تو مرا مونس و درد تو ندیمست

۲

از درد فراق رخت ای نور دو دیده

از دیده مرا بر رخ زر اشک چو سیمست

۳

ای باد صبا نکهت زلفش به من آور

کاین خسته دل غم زده قانع به نسیمست

۴

گر هست چو سروش سوی ما میل بگویش

ما را ز بد دشمن بدخواه چه بیمست

۵

گر ملک عجم بی تو سراسر همه بخشند

حقا که به نزد من دلداده ضمینست

۶

از من گنهی گر به وجود آمده باشد

شکرست خدا را که دل دوست رحیمست

۷

بالای تو چون سرو روانست به بستان

چشمان تو چون نرگس و زلف تو چو جیمست

۸

در چشم دلم روی تو چون بدر تمامست

گویی که سواد دهنت حلقه ی میمست

۹

بیچاره دلم سیرکنان گرد جهان گشت

بر خاک در دوست کنون گشته مقیمست

تصاویر و صوت

نظرات