جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۲۳

۱

گفتم آن ترک جفا جو نکند هیچ وفا

نکند با دل سرگشته ی ما غیر جفا

۲

چون همه کار جهان، بنده به کامش خواهد

از چه رو می نکند کام دل خسته روا

۳

ما نهادیم سری در قدمت سرو روان

راست گو از چه کشی ای دل و دین سر تو ز ما

۴

بگذشتی و زدی آتش مهری به دلم

آن نه بالاست که هست او به دل خسته بلا

۵

پادشاهی به جهان از کرمت کم نشود

گر کنی از سر لطفت نظری سوی گدا

۶

گر تو را با من بیچاره ی مسکین جنگست

چه کنم با تو که ما سر صلحست و صفا

۷

نام مشک ختنی برد زبانم گویی

بوی زلف تو شنیدم همه از باد صبا

۸

دوش در ماه رخ او نظری می کردم

چون بدیدم به مه ای دوست کجا تا به کجا

۹

من به ظلمات شب هجر تو تا کی باشم

بی رخ دوست نباشد به جهان نور و ضیا

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۲

نظرات