جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۲۳۲

۱

ای کرده دل ز هر دو جهان آرزوی دوست

ما را مراد دنیی و عقبی ست روی دوست

۲

گر دیگران به وصل دلارام زنده اند

دارم حیات هر دو جهان من به بوی دوست

۳

حقّا که من به بوی سر زلف جان دهم

گر آیدم به صبح نسیمی ز سوی دوست

۴

دانی که در فراق رخ تو چگونه ام

آشفته ام به روی دلارا چو موی دوست

۵

چون بیش از این تحمّل دوری نکرد دل

رفتم ز روی شوق زمانی به کوی دوست

۶

تا دوست یک نظر به من مبتلا کند

دزدیده بنگریم به روی نکوی دوست

۷

روزی نظر نکرد به حال دلم ولی

جانم به لب رسید مرا ز آرزوی دوست

تصاویر و صوت

نظرات