
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۲۵۸
۱
به دردم غیر وصل تو دوا نیست
چرا با ما تو را جز ماجرا نیست
۲
ترا گر مهر ما نبود مرا هست
تو را صبر ار بود از من مرا نیست
۳
وفا گر نیست جانا در دل تو
ولی چندین جفا بر ما روا نیست
۴
جفا کردی و دل بردی زهی چشم
تو را شرم و حیا از روی ما نیست
۵
چرا خود را ز ما بیگانه داری
چرا رحمت به حال آشنا نیست
۶
کدامین پیرهن کز دست هجران
که هر دم در غم رویت قبا نیست
۷
چو در عالم بجز تو کس ندارم
نگویی در دلت مهرم چرا نیست
۸
نگارینا تو دانی در جهانم
به جان تو که جز لطف شما نیست
تصاویر و صوت

نظرات