جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۲۶۳

۱

جز بوی سر زلف تو با باد صبا نیست

...........................................ا نیست

۲

خون شد دل مسکین من اندر غم رویت

اندر دل خوبان جفاپیشه وفا نیست

۳

از دست ربایند دل خلق جهانی

وانگاه به سر بار بجز جور و جفا نیست

۴

جز مهر و وفا در دل ما نیست همانا

جز جور و ستم قاعده شهر شما نیست

۵

بیداد مکن بر دل عشاق از این بیش

زیرا که ز حد بردن بیداد روا نیست

۶

بالات بلاییست نه بالاست خدا را

کس نیست به عهدت که گرفتار بلا نیست

۷

از خاطرت ای دوست فراموش نشاید

آن بنده که از یاد تو یک لحظه جدا نیست

۸

دل برد ز دستم صنم و قصد جفا کرد

رحمش به من خسته و شرمش ز خدا نیست

۹

چون خاک رهت گشته ام ای سرو گل اندام

میلت سوی ما از چه سبب چون و چرا نیست

۱۰

هر چند ترا برگ و هوای دگران است

از خان وصال تو مرا برگ و نوا نیست

۱۱

سلطان جهانی و به خیل تو گداییم

آخر ز چه رویت نظری سوی گدا نیست

۱۲

چون روی بپیچید ز من هاتف جان گفت

احوال جهان پیش تو بی روی و ریا نیست

۱۳

ای سرو روان راست بگو تا ز چه معنی

ما را به وصال تو نیازست و ترا نیست

تصاویر و صوت

نظرات