
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۲۶۹
۱
کدام دیده به دیدار یار بینا نیست
کدام نطق به اوصاف یار گویا نیست
۲
اگرچه حور و قصورند در بهشت برین
به چشم عاشق بیچاره بی تو زیبا نیست
۳
هزار سرو اگر در میان بستانست
یکی چو قامت آن سروناز رعنا نیست
۴
هزار عنبر سارا و مشک تاتاری
اگرچه هست چو زلفین یار بویا نیست
۵
تو از زمانه ی بدخو وفا چه می طلبی
دلا که مهر درین روزگار گویا نیست
۶
صبا چو بر سر کویش گذر کنی زنهار
طریق عهد شکستن بگو که در ما نیست
۷
مرا ز درد فراق تو نیست یک ساعت
کز اشک دیده ی مهجور من چو دریا نیست
۸
بسوخت خلق جهان را به حال زارم دل
به سختی دل دلدار سنگ خارا نیست
۹
به جان رسید دل من ز دست جور فراق
اگر تو را به جهان صبر هست ما را نیست
نظرات