جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۲۷۲

۱

بر درد عشق دوست مرا گر طبیب نیست

هیچم دوای درد چو وصل حبیب نیست

۲

بستان و گلستان و گل اندر جهان بسیست

بر روی چون گل تو چو من عندلیب نیست

۳

لیکن ز گلستان گل وصلت ای صنم

جز خار روز هجر تو ما را نصیب نیست

۴

هستم غریب ملک تو سرگشته در جهان

بر حالم ار کنی نظری هم غریب نیست

۵

من درد می کشم به امید دوای دوست

هیچم بتر به درد چو جور رقیب نیست

۶

گرچه به درد دوریم آن سنگدل بکُشت

هجری نباشد آنکه وصال عن قریب نیست

۷

گرچه بساط و عقل به عیوق برکشید

هرگز نبود فراز که در پی نشیب نیست

تصاویر و صوت

نظرات