جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۲۷۳

۱

ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست

یا مرا غیر از غم عشق تو کاری هست نیست

۲

دستم از غم گیر ای دلبر که افتادم ز پای

زآنکه ما را در جهان جز تو نگاری هست نیست

۳

گر چو چنگم می زنی ور می نوازی همچو نی

ای که خواهی گفت ما را از تو عاری هست نیست

۴

بار بسیارست بر جان من مسکین ز غم

هیچ باری چون غم هجرانت باری هست نیست

۵

چشم مستش برد خواب از چشم بیداران ولیک

همچو زلف سرکش او بی قراری هست نیست

۶

گر تو گویی بر دلم از تو جفایی نیست هست

در بلای عشق چون من بردباری هست نیست

۷

بندگان بسیار داری در جهان بهتر ز من

بنده ی بیچاره باری در شماری هست نیست

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۲

نظرات