
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۲۷۹
۱
بازآ که در فراق تو ما را قرار نیست
روز و شبم بجز غم عشق تو کار نیست
۲
از گلستان روی تو ای سرو سیم تن
در دست ما کنون به جز از نوک خار نیست
۳
باریست بر دل من مسکین که از چه روی
ما را به بارگاه وصال تو بار نیست
۴
از جانم ار چه گرد بر آورد درد عشق
بر خاطر از جفای تو ما را غبار نیست
۵
هر دل که کیمیای وصال تو یافتست
قلبست اگر به بوته ی عشقش گذار نیست
۶
دستم نگار گشت به خون دل ای نگار
در آرزوی آنکه به دستم نگار نیست
۷
ماییم و عشق روی دلارام در جهان
اینست کار ما و جز این هیچ کار نیست
تصاویر و صوت

نظرات