جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳

۱

دلبرا تا کی مرا داری ز وصل خود جدا

رحمتی کن بر من دلخسته از بهر خدا

۲

نیک زارم در غم عشقت به تاریکی هجر

از من مسکین پیامی بر به یارم ای صبا

۳

با دلارامم بگو تا کی جفا بر من کنی

بی وفا یارا ستم بر ما چرا داری روا

۴

بر امید آنکه بر حال من اندازی نظر

بر سر کویت مقیمم روز و شب همچون گدا

۵

من گدای کوی تو گشتم به بوی لطف تو

بر گدا آخر مکن چندین جفا ای پادشا

۶

گشته‌ام بیگانه از بود و وجود خویشتن

تا شدم در کوی تو با روی خوبت آشنا

۷

نرگس رعنای تو بربود از من جان و دل

در جهان یکتا شدم تا دیدم آن زلف دوتا

۸

گفتم ای جان و جهان یک ره به وصلم شاد کن

گفت ای مسکین گدا از سر برون کن این هوا

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۳

نظرات