
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۰۳
۱
نگار من به سر عهد خویش محکم نیست
مرا به غیر غم دوست هیچ همدم نیست
۲
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که در جهان بجز از باد صبح محرم نیست
۳
بگو به یار که از غم به لب رسیدم جان
بیا که جز دل گرمی و آه سردم نیست
۴
مرا که بود یکی دل به دست افکندم
به درد عشق تو ما را دلی به هردم نیست
۵
به غیر درد فراقت که بر دلم صعب است
به جان تو که جز این درد هیچ دردم نیست
۶
که شرح آن رخ چون ماه می تواند داد
مگر پریست تو گویی ز نسل آدم نیست
۷
ز آتش غم او خاک ما به باد برفت
به دست دل چه توان کرد غیر بادم نیست
تصاویر و صوت

نظرات