
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۰۴
۱
جز لطف تو جانا به جهان هیچ کسم نیست
فریادرسم زود که فریادرسم نیست
۲
چون بلبل شوریده منم عاشق رویش
دربندم و نالان و خلاص از قفسم نیست
۳
از جان به هوای سر کویت شب و روزم
جز دیدن روی تو به عالم هوسم نیست
۴
از محنت هجران تو چون جان به لب آمد
بر دولت وصل تو چرا دست رسم نیست
۵
در راه بیابان توأم چون شتر مست
قطعاً خبر از راه و ز بانگ جرسم نیست
۶
ای کعبه مقصود اگر دور فتادی
چندانکه روم در ره عشق تو بسم نیست
۷
زنهار به فریاد من خسته جگر رس
زان روی که جز لطف تو ای دوست کسم نیست
نظرات