جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۲۱

۱

شب نیست کز فراق تو صد جامه پاره نیست

تدبیر ما به عشق تو جز صبر چاره نیست

۲

ماییم بلبل و تو گلی در میان باغ

ما را به روی خوب تو غیر از نظاره نیست

۳

چندان گریستم ز غم عشق آن صنم

کز آب دیده بر سر کویش گذاره نیست

۴

عمریست تا که غرقه ی دریای حیرتم

گویی که بحر عشق تو را خود کناره نیست

۵

بر حال زار این دل سرگشته کی رسی

عشاق حسن روی ترا خود شماره نیست

۶

بردی دلم ز دست و نخوردی غمم چرا

بیرحم تر از آن دل تو سنگ خاره نیست

۷

گفتم قدت به سرو چمن نسبتی کنم

زین راست تر سخن بودم لیک یاره نیست

تصاویر و صوت

نظرات