جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۲۴

۱

در سر زلف تو ای دوست چه شرهاست که نیست

در دهان نمکینت چه نمکهاست که نیست

۲

در غم هجر تو ای سرور خوبان جهان

در کدامین دل و جان خون جگرهاست که نیست

۳

در کمال رخ تو نسخه ی جان می بینم

از دعای من مسکین چه اثرهاست که نیست

۴

جان ز من خواسته بودی و متاعیست حقیر

ای فدای کف پای تو چه سرهاست که نیست

۵

صبح روی تو چو خورشید جهان افروزست

در سر زلف چو شام تو چه سرهاست که نیست

۶

ای صبا از چمن جان و زبان بلبل

چه شنیدی و چه آشوب و خبرهاست که نیست

۷

گفت گل می رسد اینک به هوای رخ گل

در کدامین دل از آن روی شررهاست که نیست

۸

بنگر در صفت صنع الهیت دوست

در رخ چون خور دلبر چه نظرهاست که نیست

تصاویر و صوت

نظرات