
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۲۸
۱
مرا درعشق تو خواب و خوری نیست
بجز تو در جهانم دلبری نیست
۲
تو را بر جای من باشد بسی کس
مرا بر جایت ای جان دلبری نیست
۳
اگرچه سرکشی چون سرو از ما
مرا در پای تو غیر سری نیست
۴
نمی دانم بجز کوی تو راهی
بجز درگاه تو ما را دری نیست
۵
به دریای فراقت ای دلارام
به غیر از اشک چشمم گوهری نیست
۶
ز روز اوّلت گفتم نگارا
که شبهای غمت را آخری نیست
۷
چو سیماب سرشکم در جهان کو
چو رنگ روی زرد من زری نیست
۸
به آب دیده پروردمت لیکن
درخت باغ وصلت را بری نیست
۹
نظر فرما به حال زارم ای جان
که چون من در جهانت چاکری نیست
نظرات