جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۴۱

۱

ماه‌رویا مه رویت چه جهان‌آرایی‌ست

در چمن قامت سرو تو چه بی‌همتایی‌ست

۲

هوس زلف سیاه تو همی‌پخت دلم

عقل گفتا بپز این دیگ که خوش سودایی‌ست

۳

در غم حسرت دیدار تو ای جان و جهان

نیک در دیدهٔ ما بین که چه خون‌پیمایی‌ست

۴

ای بلادیده دل من تو نمی‌دانستی

که بلای غم عشق تو هم از بالایی‌ست

۵

افعی زلف تو چون بخت بدم شوریده‌ست

جادوی چشم تو بنگر که چه مارافسایی‌ست

۶

گر خرامی به گلستان دل و دیدهٔ ما

بنشین سرو روان گرچه محقّر جایی‌ست

۷

دل من رای بدان زد که تو را گیرد دوست

مگذر ای دوست از این رای که بس خوش رایی‌ست

۸

هیچ دانی ز سر لطف که درگاه سخن

طوطی لعل لبان تو چه شکّرخایی‌ست

۹

من سرگشته از این بیش ندانم ز غمت

که ز شور سر زلفت به جهان غوغایی‌ست

تصاویر و صوت

نظرات