جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۴۶

۱

فریاد کان نگار سرو برگ ما نداشت

دل برد و تخم مهر رخش در جهان بکاشت

۲

مشکل که یک زمان ز خیالم نمی رود

در دیده نقش صورت جان را مگر نگاشت

۳

دل را مقام گشت بهشت برین دگر

تا رایت وفای تو ای دوست برفراشت

۴

ماهی صفت طپیده به خاک درش منم

بر ما گذشت یار و در آن حالتم گذاشت

۵

آن یار شوخ دیده ی پیمان شکن به خشم

از دیده رفت و خیل خیالش به ما گماشت

۶

روی از جهان بتافت به دست غمش سپرد

آخر بگو که با من مسکین سر چه داشت

۷

دل برد و رحمتی به من خسته دل نکرد

آری چه چاره چون نظری بر جهان نداشت

تصاویر و صوت

نظرات