
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۴۹
۱
دوشم چه بود بی رخت ای دوست سرگذشت
آب دو چشم در غم رویت ز سر گذشت
۲
گفتی بگوی شرح غم حال خویشتن
ترسم ملول گردی از این باب سرگذشت
۳
کان سرو جان شبی نخرامید سوی ما
سویم نظر نکرد ز ما زود درگذشت
۴
گفتم نظر به حال من افکن خدای را
زان پیشتر ز غصّه بگویند در گذشت
۵
بگذشت یار همچو سهی سرو بوستان
ما را خبر نبود و ز ما بی خبر گذشت
۶
باری خیال گشته ام از حسرت وصال
زان یک خیال روی تو کاندر نظر گذشت
۷
زان یک گذر اگر خبری در جهان بدی
جان کردمی فداش زمانی که برگذشت
نظرات