
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۵۱
۱
پشتم ز غم بار فراق تو دوتا گشت
امّید شب وصل توأم جمله هبا گشت
۲
هرگز به سر کوی نگاری نرسیدم
تا مرغ دل خسته ی ما گرد هوا گشت
۳
یکتا شدم اندر غم عشق تو نگارا
بر روی تو تا زلف سمن سات دو تا گشت
۴
آن قد دلارای که صبر از دل ما برد
بالاش نگویید که آن عین بلا گشت
۵
امّید وفا بود مرا از کرم دوست
گویی که همه عهد و وفای تو جفا گشت
۶
از یار نیامد سوی این خسته پیامی
تا محرم راز دل ما باد صبا گشت
۷
گویی که ببرّید ز ما آن بت بی مهر
بگذاشت وفا یک سرو همدست جفا گشت
۸
هر تیر که در کیش دلم بود بیفکند
بر تیر چه از دست دلم چونکه خطا گشت
۹
آخر بده امروز مراد دل تنگم
چون کام دلت از دو جهان جمله روا گشت
نظرات