
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۵۵
۱
راست گویم مُرْوَت از عالم برفت
شرم از چشم بنی آدم برفت
۲
هم کم و بیشی وفا در خلق بود
آن نشد بیش این زمان و کم برفت
۳
همدمم غم بود اندر هجر تو
شکر کز وصل توام همدم برفت
۴
ای بسا دردی که بودم از غمت
یافتم وصل ترا دردم برفت
۵
آمد امّا پیش ما ننشست دوست
پرسشی فرمود و هم دردم برفت
۶
از فراقش باز بر خاکم نشاند
در غمش از دیده ی ما دم برفت
۷
آفتاب روز وصلش باز شد
بار دیگر از جهان شبنم برفت
نظرات