
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۶۰
۱
تا از بر من آن صنم گل عذار رفت
چون زلف بی قرار وی [از] من قرار رفت
۲
مستغرقم به بحر غم اندر فراق تو
زان رو کم از دو دیده بت غمگسار رفت
۳
دیگر به سرو و گل نکنم التفات هیچ
چون سرو نازم از طرف جویبار رفت
۴
پایم بماند در گل حسرت چو سرو ناز
در بر نیامد او و ز دستم نگار رفت
۵
از دست رفت یارم و در دل بماند درد
یک گل نچیده در جگرم نوک خار رفت
۶
مست شبانه بودم و مخمور روز هجر
از باده ی وصال نگارم خمار رفت
۷
تا دیده در جهان بگشادم به روی دوست
از دیدن رخش دل و دستم ز کار رفت
تصاویر و صوت

نظرات