جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۶۲

۱

ز آتش بیداد که بالا گرفت

شعله ی آن در دل خارا گرفت

۲

زآنکه دل سنگ به حالم بسوخت

آتش جور تو که در ما گرفت

۳

زآنکه همه کار جهان بر خطاست

کار جهان بین که چه یغما گرفت

۴

سایه ی حق بود، چرا بی سبب

سایه ی الطاف ز ما برگرفت

۵

غم بشد و طوف جهان کرد و باز

آمد و در جان جهان جا گرفت

۶

خون دل خلق جهانی ز چشم

بس بچکید و ره دریا گرفت

۷

قصّه ی درد من و جور غمت

چون بدهم شرح که هرجا گرفت

تصاویر و صوت

نظرات