جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۷۳

۱

بر من خسته ی هجران چه جفاها که نرفت

وز دو چشمت به دلم آنچه خطاها که نرفت

۲

قد و بالات بلای دل ما بود مگر

که از آن در به سر من چه بلاها که نرفت

۳

رحمتی بر من بیچاره نیاورد نگار

بر من دلشده از وی چه ستمها که نرفت

۴

به رخ جان من خسته ی هجران دیده

از غم دوست چه خونی ز جگرها که نرفت

۵

دم نیارم زد از آن دم که برفتی ز برم

در فراق رخت از دیده چه دمها که نرفت

۶

سرو قدش شبکی بر سر ما بخرامید

به نثار قدم دوست چه سرها که نرفت

۷

من جهان در قدمش کردم و از بوس و کنار

زان بت بنده نوازم چه کرمها که نرفت

تصاویر و صوت

نظرات