
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۷۶
۱
تا چند نالم من در فراقت
گشتم ز دوری بی صبر و طاقت
۲
دل شد ز دستم جان بر لب آمد
ای نور دیده در اشتیاقت
۳
درویش مسکین در کویت آمد
راهش ندادی اندر وثاقت
۴
مردم نگارا تا کی خدا را
طاقت ندارم من در فراقت
۵
گفتم غمی خور حال جهان را
تا کی دهد دست این اتّفاقت
نظرات