
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۸۰
۱
کیست آن کس که تو را دید و نشد حیرانت
بعد از امروز سر ما و خط فرمانت
۲
گر تو را رغبت جانست به ترکش اولی
قدمی نه که شوم بر سر ره قربانت
۳
دست من گیر که از پای درآیم ور نه
بر سر راه اجل دست من و دامانت
۴
ای دل غمزده با درد دلارام بساز
که همان درد به هر حال به از درمانت
۵
چند افسوس و فریبم دهی ای جان و جهان
چند خواری کشم از حیله و از دستانت
۶
گر ز گلزار رخت باد صبا بویی برد
مکن اندیشه چه نقصان بود از بستانت
۷
گر تو باری ز سر ناز به بستان تازی
ای بسا دل که برد گوی خم چوگانت
نظرات