
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۳۸۹
۱
بر دست پیچ آن سر زلفین پیچ پیچ
هیچست آن دهان تو دل را منه به هیچ
۲
پیچست و تاب در سر زلفین دلبران
گر عاقلی تو با سر زلفین او مپیچ
۳
اغیار جز مذلّت عاشق نمی کنند
لیکن ندیم هیچ نگوید بجز مزیچ
۴
طبّاخ اگر به آش تو تقصیر می کند
او را گناه نیست ندارد مگر هویچ
۵
گفتم شبی به زلف نگارم که درکشم
راهیست بس دراز و پرآشوب و پیچ پیچ
نظرات